عبدالله مستوفی: «روز دوم حوت 1299 [ه.ق] ... از خانه بیرون نرفتم. برحسب تصادف، کسى هم نزد ما نیامد، و ما از هیچجا، و از هیچچیز، خبرى نداشتیم. حتى از اخبارى که تازه در دهنها افتاده و از بعد از ظهر در شهر منتشر شده بود که امشب عدهاى قزاق به شهر ریخته، و پایتخت را چنین و چنان خواهند کرد نیز بیخبر بودیم. اول شب، میرزا محمدباقر (آقاى ربانى) پسر حاجى میرزا محمد مجتهد قمى، به منزل ما آمد. آقاى میرزا محمدباقر در آن روزها... هیچوقت از سیاست چیزى نمیگفت. فقط وقتى که زودتر از عادت معمول خود خواست برخیزد، و من از او سبب این عجله را پرسیدم، گفت میگویند امشب عدهاى قزاق به شهر خواهد ریخت، زیاد بیرون ماندن موجب تشویش اهل خانه میشود.
سید محمد کمرهای: «شب 12 جمادیالثانی [1339 ه.ق]: ورود رضا خان و قزاقها و کودتای تصنّعی تمام دوایر.» (روزنامه خاطرات سید محمد کمرهای، ج2، ص: 1683)
سید محمد کُمرهای: متوفی 1320 شمسی، ساکن تهران، از دموکراتهای مشروطهخواه و از مؤسسین فرقهی «اجتماعیون عامیون»، از اعضای مخفی تشکل مخفی «بینالطلوعین»، از اعضای لژ بیداری ایران، از اعضای سازمان «اتحاد اسلام»، از جمله مهاجران در جنگ جهانی اول، در مظانّ نخستوزیری در آستانهی کودتای 1299، داماد عمهی امام خمینی.
دموکراسی غربی با مردمسالاری اسلامی تفاوت بنیادین دارد؛ در غرب، مردم ابزارند و تنها اهمیت آنان، پلهبودنشان برای کسب قدرت سیاسیون است، ولی در فرهنگ اسلامی، مردم محور تحولاتاند نه فقط پلکانی برای وصول به قدرت. یعنی اگر مردم نخواهند، «هیچ» تغییر ماندگاری در جامعه رخ نمیدهد. رشد و تعالی مردم، خودْ هدف است و اگر منصب و قدرتی هم هست، باید در خدمت این هدف باشد. و این تعالی، تنها از راه رشد معرفت و بیداری امکانپذیر است؛ «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» (الحدید : 25) یعنی هدف از فرستادن پیامبران و انزال کتب، آن است که «مردم قیام کنند»، آن هم در جهت عدالت. یعنی مردم در ایجاد تحولات که مهمترین آنها تحقق عدالت است، فاعل اند نه منفعل. (البته عدالت هم بستر تحقق هدف نهایی، یعنی عبودیت است.) در حالی که در دنیای مدرن، غرض، چپاول هرچه بیشتر توسط سرمایهسالاران است، پس نباید مردم آگاه شوند چراکه بیداری مردم، مانع غارت ایشان است، پس باید اغفال شوند و در غفلت، از آراء آنان سوء استفاده کرد. یعنی دموکراسی در غرب نقطهی مقابل مردمسالاری در فرهنگ اسلامی است.
به همین تناسب، تحزب در فرهنگ مدرن غرب با تحزب در مردمسالاری اسلامی متفاوت است؛ در غرب، هدف از حزب، سازماندهی آراء مردم در جهت کسب قدرت اعضای حزب است، ولی در فرهنگ انقلاب اسلامی، حزب باید تشکیلاتی باشد جهت افزایش معرفت و گسترش آگاهی در میان مردم و تحقق اهداف انقلاب.
انتخابات در جمهوری اسلامی نیز، تفاوتی اساسی با انتخابات در دیگر نظامهای سیاسی دارد؛ انتخابات در جمهوری اسلامی، برآورد ادراک مردم و مطالبهی ایشان از امام جامعه است که مبنای برنامهی هدایتی امام نسبت به امت قرار میگیرد. پس انتخابات نتیجهی فرآیند مردمسالاری اسلامی است و تنها زمانی میتواند نماد مردمسالاری اسلامی باشد که در همهی مراحل آن، شاخصههای مردمسالاری اسلامی مراعات شود. اگر احزاب دخیل در انتخابات در پی کسب قدرت باشند یا از روشهای اغفالگر در تبلیغات استفاده کنند، انتخابات، نماد یک مردمسالاری اسلامی نخواهد بود.
حتی در احزاب و گروههایی که هدفی ارزشی/ اسلامی دارند، مشاهده میشود که برخی روشها همچنان نگاهها و روشها غیر اسلامی است. یکی از این موارد، نگرش تحکمآمیز در ارائهی پیشنهاد انتخاباتی است. یعنی جمعی از سابقهداران یا ... مینشینند و فهرستی از نامزدها را ارائه میدهند، و از منظر آنان، مردم- بدون آنکه نظرات آنان در تهیهی این فهرست دخالت داده شود- باید از آراء ایشان تبعیت کنند و به این فهرست رأی دهند. در سازوکار تهیهی فهرست، چه مقدار نظرات مردم لحاظ میشود؟ یا صرفاً اما آیا در عمل، احزاب در ایران، کدام طریق را پیش گرفتهاند؟
انتخابات در ایران، نماد مردمسالاری دانسته میشود، ولی آیا حقیقتاً در انتخابات، مردم سالارند؟
به مناسبت مطلب قبلی، خوب است پاسخ مقام معظم رهبری به نامهی جمعی از اساتید را که در سال 81 نوشته بودند، با هم بازخوانی کنیم.
این نوشته هم از جمله همان نوشتههایی است که گفتم از نوشتههای اساسی امام خامنهای است و راهبرد نظام اسلامی در حوزهی علم و اندیشه را بیان میکند. بخوانید و به دیگران هم نشان دهید:
پاسخ رهبر معظم انقلاب اسلامی به نامه جمعی از دانشآموختگان و پژوهشگران حوزه علمیه در مورد کرسیهای نظریهپردازی
«بسماللهالرحمنالرحیم
فرزندان و برادران عزیز!
صادق زیباکلام نگاهی دیگر به تاریخ دوران پهلوی اول دارد و شدیداً آن را ترویج میکند و میکنند! نوع مواجههی ما با این پدیده، دومین نکتهای است که به آن میپردازم.
صادق زیباکلام را بسیاری از ما، با مواضع شاذ و عجیبش در وادی سیاست و تاریخ میشناسیم. ولی نباید فراموش کنیم که او استاد دانشگاه تهران است و چیزهایی که ما از او میشنویم و مسخره میکنیم و واضحالبطلان میپنداریم، توسط او به دانشجویان تدریس میشود. و چه بخواهیم و چه نخواهیم، بخش زیادی از دانشجویان که در ترم تحصیلی خود را با او میگذرانند، متأثر از آراء و نظرات او هستند. و قابل توجه آنکه، این دانشجویان، غالباً مخاطب رسانههای ما نیستند. پس صادق زیباکلام، صرفاً یک شخصیت سیاسی رسانهای نیست که با هجو کردن او بتوانیم بیتأثیرش کنیم و به خیال خود اینگونه جامعه را نسبت به نظرات او واکسینه کنیم. بهعکس، او توانسته در فرصتی نسبتاً موسع، نظراتش را به ذهن مخاطبانش بنشاند و آنان را نسبت به قرائت ما از تاریخ و سیاست، بدبین کند، و این تأثیر موجب میشود که برخوردهای ژورنالیستی ما نسبت به او- که دانشجویان او را استاد و متفکر میشناسند- از اعتبار ما بکاهد نه او؛ چرا که ما در این مجال تنگ ژورنالیستی نمیتوانیم ادلهی خود را بیان کنیم و مغالطات پیچیدهی او و امثال او را بشکافیم و حل کنیم، و اینچنین، این ماییم که به بیمنطقی و دگم بودن و نشنیدن حرف مخالف و ... متهم میشویم. و اتفاقاً اینچنین برخوردی موضع زیباکلام را در ذهن مخاطبانش تثبیت میکند.
حتی در این مناظرههای اخیر، که بنده یکی از آنها را کامل گوش دادم، خسرو معتضد، به ریشههای شبهات زیباکلام پیرامون قرائت مشهور از رضاشاه نپرداخت، هرچند رفتارهای پرخاشگرانهی زیباکلام ظاهراً مخالفان او را پیروز کرد، ولی به این نکتهی خیلی خیلی مهم توجه کنیم که «شبهات او رفع نشد».
و افسوس و صد افسوس. و دریغا که علم، اینچنین اسیر برخوردهای ژورنالیستی میشود و ذبح میشود، و متأسفانه در این میان، تفاوت چندانی میان ما و مخالفان نیست...
و توجه نداریم که در این کشاکشهای روزمره، حقیقت آشکار نمیشود. و اصولاً جدل، هرچند لازم است، ولی کارکردی جز اسکات خصم ندارد. ما نیازمند «تبیین» هستیم. و «تبیین» در فضایی آرام و منطقی شکل میگیرد نه احساسی و کینهورزانه. این به معنای نادیدهگرفتن دشمن و تلاش او در ایجاد شبهات علمی نیست. و گفتم که جدل لازم است و اصولاً علم کلام بر همین اساس شکل گرفته است؛ سخن در آن است که دفاع در برابر دشمن، نباید ما را از کار ایجابی برهانی و تبیینی در میان خودمان غافل کند. آن دانشجویان، پارههایی از تن جامعهی مایند که اینچنین در مسلخ اندیشه و ایمان و علم رها شدهاند و ما نسبت به آنان مسئولیم. و مسئولیت ما امری مداوم است، نهفقط در روزهایی که میخواهیم رأی انتخاباتی آنها را به خود جلب کنیم.
پ.ن: از صادق زیباکلام بهخاطر صراحتش خوشم میآید، هرچند از مغالطات و بیانصافیهای گاهگاهش بیزارم. و هنوز نمیدانم که او دشمن است یا دوستی که اسیر هیمنهی غرب مدرن شده است. به هر حال، و حتی بر فرض دشمن بودنش، از تعابیری که برخی دوستان دربارهی او به کار میبرند (مانند زشتکلام) متنفرم و آن را برای اخلاق و جامعه و انقلاب و جمهوری اسلامی مضر میدانم. در هر صورت، اینکه زیباکلام نظراتش را به کتاب تبدیل کرده، یک فرصت برای ماست، اگر قدر بدانیم. کتاب به ما فرصت نقد صبورانه و در فضایی آرام را میدهد. کتاب اندیشه را مینُماید و نویسنده را خلع سلاح میکند. پس باید از صادق زیباکلام متشکر بود، به جای آنکه او را تکفیر کرد.
اگر بخواهم به کسی توصیه کنم که برای آشنایی با مبانی انقلاب اسلامی و راهبردهای جمهوری اسلامی به منبعی رجوع کند، اولین گزینهای که به نظرم میآید، معرفی چند پیام جامع از امام خامنهای است. (شاید در نوشتههای بعدی فهرستی مختصر از مهمترین پیامهای امام خامنهای را عرضه کردم)
بیتردید یکی از مهمترینِ این نگاشتهها، مقدمهای است که آیتالله خامنهای در دوران ریاست جمهوری خود بر اولین چاپ صحیفهی نور (نه صحیفهی امام) در سال 65 نوشتهاند.
این نوشتهی ارزنده، متأسفانه در جایی بهجز همان صحیفهی نور- که بعدها با صحیفهی امام منسوخ شد- یافت نمیشود و اگر در شبکهی جهانی هم بگردید، جز جملهی «این انقلاب بی نام خمینی در هیچ جای جهان شناختهشده نیست» را از این مقدمه نمییابید.
لذا، غرض بنده، هم معرفی این نوشته به خوانندگان عزیز، و هم ارائهی آن بهعنوان سندی فاخر در فضای اینترنت است. باشد که مقبول افتد.
«بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد الله الذی هدینا لهذا و ما کنّا لنهتدی لولا أن هدینا الله
و أفضل الصلوات و السلام علَی بشیر رحمۀ الله و نذیر نِقمته محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم
انقلاب اسلامی، در این دوران با فریاد رسا و خاموشنشدنی امام خمینی آغاز گردیده است. در جامعهی محکوم و مستضعف و ستمدیدهی ایران، که اقتدار خداوندان زر و زور، نالهی ستمدیدگان را در حنجرهشان خشکانده بود، یکباره فریاد پرطنین این فقیه و حکیم بزرگ عصر، نقاب ظلم را از هم درید و رهایی و آزادی را بشارت داد. از لحظهای که این «تنها فریاد» مردم را به بیداری فراخواند تا روزی که همهی نالههای این ملت به فریادی پر خروش بدل شد، سالهای سخت و خونباری بر ملت مظلوم و محروم ما گذشت. سالهایی که در آن، خون رشیدترین فرزندان این سرزمین خدایی، در راه برپایی حق و عدل و قسط، به دست جنایتکاران وابسته، به خاک ریخته شد.
چند روزی است که مناظرهی صادق زیباکلام و خسرو معتضد در برنامهی «قبل انقلاب» خبرساز شده و بخشهایی از آن دستبهدست میشود. صدمین سالگرد کودتای 1299 نزدیک است و این برنامه به همین مناسبت تهیه شده.
صادق زیباکلام مدتهاست که در برخی حوزهها به دفاع از رضا خان میپردازد و قرائت مشهور از تاریخ پهلوی اول را حکومتی مینامد. بیش از یک سال است که او نظراتش در این باره را در کتابی تحت عنوان «رضا شاه» به چاپ رسانده و طبعاً اینچنین نوشتهای مورد توجه جریان #تطهیر_پهلوی قرار گرفته. خواستم تا در این باره چند نکته را مطرح کنم:
این کتاب نتوانست از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، مجوز لازم برای نشر را بستاند؛ ناگزیر ناشری در «انگلستان» به انتشار آن اقدام کرد. پرسش من بهعنوان کسی که با افتخار، خود را تابع نظام جمهوری اسلامی میداند، این است: چه سازوکار مشخصی برای مواجهه با چنین پدیدهای وجود دارد؟ آیا عدم اعطاء مجوز مشکل را حل خواهد کرد؟ (و حال آنکه نسخهی الکترونیکی کتاب را بهراحتی میتوان از شبکهی جهانی دریافت کرد، همچنان که کتاب صوتیاش را با صدای نویسنده!) آیا ملاک و معیار تجویز و رد یک کتاب و نیز فیلم و انیمیشن، بهروشنی تبیین شده است یا گرفتار برخوردهای سلیقهای است؟ بهراستی با اینچنین کتابی چه باید کرد؟ گمان میکنم که اگر این کتاب مجوز میگرفت و در داخل منتشر میشد، تا این اندازه بازتاب نمییافت. شاید بتوان سازوکار روشنتری برای اعطای مجوز به محصولات ارائه داد. در گذشته که سازوکارهای حکومتی در اختیار نبود، یکی از راههای افزایش مقبولیت کتاب، تقریظنگاری بر آن توسط شخصیتی بزرگ بود. شاید بتوان در سطحی از کتب، تقریظ دو یا چند نفر از متخصصان رشتهای که کتاب در آن زمینه نوشته شده، را راهی برای شفافسازی فرایند تجویز کتاب دانست. اینگونه، علاوه بر نویسنده، تقریظکنندگان نیز در قبال آن مسئولیت خواهند داشت و مورد پرسش واقع خواهند شد و اگر محتوای آن دارای نقص باشد، به ایشان نیز لطمه خواهد خورد. البته شاید! لااقل شفافیت این روش بیش از ارجاع همهی تجویزها و ردها به عنوان کلی «وزارت ارشاد» است. عجبا که برای پذیرش یک پایاننامه، وجود یک استاد راهنما و نیز داور ضروری است- پایاننامهای که معلوم نیست تا قرنی حتی از خزانهی دانشگاه قدمی بیرون نهد!- ولی کتابی که در آستانهی انتشار است، نظارتی شفاف نمییابد. چهبسیار کتبی که بدون دارا بودن اولیات ضروری، از وزارت ارشاد مجوز میستانند و چهبسیار کتبی که بر اساس سلیقه، سوءظن یا عنادی شخصی از مجرای ارشاد مجال گذر نمییابند.
نظر شما چیست؟
بسم الله الرحمن الرحیم
در پایان هر سال، پایگاه دفتر حفظ و نشر آثار امام خامنهای، جملات برجستهی ایشان را به رأی مخاطبان میگذارد تا از میان آنها یکی را بهعنوان مهمترین جملهی سال انتخاب کنند. ممکن است ما با مرور جملات سال 98 با چند فرضیه در ذهن خود مواجه شویم؛ یک: رهبر انقلاب از بسیاری حوادث ناگوار چشمپوشی میکنند و آنها را در بیانات خود انعکاس نمیدهند؛ دو: نسبت گزارشهایی که از حوادث منفی برای ایشان میرسد، از گزارشهای مربوط به وقایع مثبت بسیار کمتر است؛ سه: ایشان از چیزهایی خبر دارند که عموم مردم جامعه از آن نقاط امیدبخش بیخبرند. در غیر این صورت، این میزان امیدواری و خوشبینی که در کلمات ایشان متبلور است، تناسبی با واقعیات موجود- خصوصاً آنچه در سال 98 گذشت- ندارد.
به نظر میآید که میتوان فرضیهی چهارمی را نیز مطرح کرد: اکثر افراد جامعه، بسیاری از واقعیاتِ عیان را نمیبینند و آنها را در دستگاه محاسباتی خود ملاحظه نمیکنند؛ در نتیجه، تصویری که از وضع موجود به دست میآورند، چندان صحیح و واقعی نیست.