عبدالله مستوفی: «روز دوم حوت 1299 [ه.ق] ... از خانه بیرون نرفتم. برحسب تصادف، کسى هم نزد ما نیامد، و ما از هیچجا، و از هیچچیز، خبرى نداشتیم. حتى از اخبارى که تازه در دهنها افتاده و از بعد از ظهر در شهر منتشر شده بود که امشب عدهاى قزاق به شهر ریخته، و پایتخت را چنین و چنان خواهند کرد نیز بیخبر بودیم. اول شب، میرزا محمدباقر (آقاى ربانى) پسر حاجى میرزا محمد مجتهد قمى، به منزل ما آمد. آقاى میرزا محمدباقر در آن روزها... هیچوقت از سیاست چیزى نمیگفت. فقط وقتى که زودتر از عادت معمول خود خواست برخیزد، و من از او سبب این عجله را پرسیدم، گفت میگویند امشب عدهاى قزاق به شهر خواهد ریخت، زیاد بیرون ماندن موجب تشویش اهل خانه میشود.
سید محمد کمرهای: «شب 12 جمادیالثانی [1339 ه.ق]: ورود رضا خان و قزاقها و کودتای تصنّعی تمام دوایر.» (روزنامه خاطرات سید محمد کمرهای، ج2، ص: 1683)
سید محمد کُمرهای: متوفی 1320 شمسی، ساکن تهران، از دموکراتهای مشروطهخواه و از مؤسسین فرقهی «اجتماعیون عامیون»، از اعضای مخفی تشکل مخفی «بینالطلوعین»، از اعضای لژ بیداری ایران، از اعضای سازمان «اتحاد اسلام»، از جمله مهاجران در جنگ جهانی اول، در مظانّ نخستوزیری در آستانهی کودتای 1299، داماد عمهی امام خمینی.
صادق زیباکلام نگاهی دیگر به تاریخ دوران پهلوی اول دارد و شدیداً آن را ترویج میکند و میکنند! نوع مواجههی ما با این پدیده، دومین نکتهای است که به آن میپردازم.
صادق زیباکلام را بسیاری از ما، با مواضع شاذ و عجیبش در وادی سیاست و تاریخ میشناسیم. ولی نباید فراموش کنیم که او استاد دانشگاه تهران است و چیزهایی که ما از او میشنویم و مسخره میکنیم و واضحالبطلان میپنداریم، توسط او به دانشجویان تدریس میشود. و چه بخواهیم و چه نخواهیم، بخش زیادی از دانشجویان که در ترم تحصیلی خود را با او میگذرانند، متأثر از آراء و نظرات او هستند. و قابل توجه آنکه، این دانشجویان، غالباً مخاطب رسانههای ما نیستند. پس صادق زیباکلام، صرفاً یک شخصیت سیاسی رسانهای نیست که با هجو کردن او بتوانیم بیتأثیرش کنیم و به خیال خود اینگونه جامعه را نسبت به نظرات او واکسینه کنیم. بهعکس، او توانسته در فرصتی نسبتاً موسع، نظراتش را به ذهن مخاطبانش بنشاند و آنان را نسبت به قرائت ما از تاریخ و سیاست، بدبین کند، و این تأثیر موجب میشود که برخوردهای ژورنالیستی ما نسبت به او- که دانشجویان او را استاد و متفکر میشناسند- از اعتبار ما بکاهد نه او؛ چرا که ما در این مجال تنگ ژورنالیستی نمیتوانیم ادلهی خود را بیان کنیم و مغالطات پیچیدهی او و امثال او را بشکافیم و حل کنیم، و اینچنین، این ماییم که به بیمنطقی و دگم بودن و نشنیدن حرف مخالف و ... متهم میشویم. و اتفاقاً اینچنین برخوردی موضع زیباکلام را در ذهن مخاطبانش تثبیت میکند.
حتی در این مناظرههای اخیر، که بنده یکی از آنها را کامل گوش دادم، خسرو معتضد، به ریشههای شبهات زیباکلام پیرامون قرائت مشهور از رضاشاه نپرداخت، هرچند رفتارهای پرخاشگرانهی زیباکلام ظاهراً مخالفان او را پیروز کرد، ولی به این نکتهی خیلی خیلی مهم توجه کنیم که «شبهات او رفع نشد».
و افسوس و صد افسوس. و دریغا که علم، اینچنین اسیر برخوردهای ژورنالیستی میشود و ذبح میشود، و متأسفانه در این میان، تفاوت چندانی میان ما و مخالفان نیست...
و توجه نداریم که در این کشاکشهای روزمره، حقیقت آشکار نمیشود. و اصولاً جدل، هرچند لازم است، ولی کارکردی جز اسکات خصم ندارد. ما نیازمند «تبیین» هستیم. و «تبیین» در فضایی آرام و منطقی شکل میگیرد نه احساسی و کینهورزانه. این به معنای نادیدهگرفتن دشمن و تلاش او در ایجاد شبهات علمی نیست. و گفتم که جدل لازم است و اصولاً علم کلام بر همین اساس شکل گرفته است؛ سخن در آن است که دفاع در برابر دشمن، نباید ما را از کار ایجابی برهانی و تبیینی در میان خودمان غافل کند. آن دانشجویان، پارههایی از تن جامعهی مایند که اینچنین در مسلخ اندیشه و ایمان و علم رها شدهاند و ما نسبت به آنان مسئولیم. و مسئولیت ما امری مداوم است، نهفقط در روزهایی که میخواهیم رأی انتخاباتی آنها را به خود جلب کنیم.
پ.ن: از صادق زیباکلام بهخاطر صراحتش خوشم میآید، هرچند از مغالطات و بیانصافیهای گاهگاهش بیزارم. و هنوز نمیدانم که او دشمن است یا دوستی که اسیر هیمنهی غرب مدرن شده است. به هر حال، و حتی بر فرض دشمن بودنش، از تعابیری که برخی دوستان دربارهی او به کار میبرند (مانند زشتکلام) متنفرم و آن را برای اخلاق و جامعه و انقلاب و جمهوری اسلامی مضر میدانم. در هر صورت، اینکه زیباکلام نظراتش را به کتاب تبدیل کرده، یک فرصت برای ماست، اگر قدر بدانیم. کتاب به ما فرصت نقد صبورانه و در فضایی آرام را میدهد. کتاب اندیشه را مینُماید و نویسنده را خلع سلاح میکند. پس باید از صادق زیباکلام متشکر بود، به جای آنکه او را تکفیر کرد.
اگر بخواهم به کسی توصیه کنم که برای آشنایی با مبانی انقلاب اسلامی و راهبردهای جمهوری اسلامی به منبعی رجوع کند، اولین گزینهای که به نظرم میآید، معرفی چند پیام جامع از امام خامنهای است. (شاید در نوشتههای بعدی فهرستی مختصر از مهمترین پیامهای امام خامنهای را عرضه کردم)
بیتردید یکی از مهمترینِ این نگاشتهها، مقدمهای است که آیتالله خامنهای در دوران ریاست جمهوری خود بر اولین چاپ صحیفهی نور (نه صحیفهی امام) در سال 65 نوشتهاند.
این نوشتهی ارزنده، متأسفانه در جایی بهجز همان صحیفهی نور- که بعدها با صحیفهی امام منسوخ شد- یافت نمیشود و اگر در شبکهی جهانی هم بگردید، جز جملهی «این انقلاب بی نام خمینی در هیچ جای جهان شناختهشده نیست» را از این مقدمه نمییابید.
لذا، غرض بنده، هم معرفی این نوشته به خوانندگان عزیز، و هم ارائهی آن بهعنوان سندی فاخر در فضای اینترنت است. باشد که مقبول افتد.
«بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد الله الذی هدینا لهذا و ما کنّا لنهتدی لولا أن هدینا الله
و أفضل الصلوات و السلام علَی بشیر رحمۀ الله و نذیر نِقمته محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم
انقلاب اسلامی، در این دوران با فریاد رسا و خاموشنشدنی امام خمینی آغاز گردیده است. در جامعهی محکوم و مستضعف و ستمدیدهی ایران، که اقتدار خداوندان زر و زور، نالهی ستمدیدگان را در حنجرهشان خشکانده بود، یکباره فریاد پرطنین این فقیه و حکیم بزرگ عصر، نقاب ظلم را از هم درید و رهایی و آزادی را بشارت داد. از لحظهای که این «تنها فریاد» مردم را به بیداری فراخواند تا روزی که همهی نالههای این ملت به فریادی پر خروش بدل شد، سالهای سخت و خونباری بر ملت مظلوم و محروم ما گذشت. سالهایی که در آن، خون رشیدترین فرزندان این سرزمین خدایی، در راه برپایی حق و عدل و قسط، به دست جنایتکاران وابسته، به خاک ریخته شد.