سال 1398 با همهی سختیها و تلخیهایش گذشت؛ سالی که عموم جامعهی ما «سخت و تلخ» را بهترین توصیف برای آن دانستند، ولی آیا این دو وصف بیانگر همهی آن چیزی است که در این سال اتفاق افتاد. بیایید 98 را از منظری دیگر مرور کنیم.
در ابتدا لازم است به یک نکته توجه کنیم: موضوع بررسی و ملاک قضاوت ما دربارهی یک سال، نباید محدود به حوادث واقع شده در داخل مرزهای جغرافیاییمان باشد، چراکه بسیاری از آنچه در بیرون از این مرزها رخ میدهد، پیوندهایی عمیق با داخل دارد و تأثیراتی دوسویه میان آنان برقرار است.
سال 98 با سیل آغاز شد، سیل آققلا، شیراز، پلدختر و خوزستان. سیلْ ظاهری تلخ داشت، ولی در میانهی آن گِلولای، پدیدههایی نویدبخش نیز نمایان شدند. جوشش و همبستگی مردم، بسیج، نیروهای مسلح، طلاب و دانشجویان برای رسیدگی به آسیبدیدگان سیل و کاستن از تلفات و مصیبات آن. سیل و زلزله میآیند، خانهها را ویران میکنند، محصولات را از بین میبرند، عزیزان را از ما میگیرند، و اشکها را جاری میکنند، ولی علیرغم تمامی این ناگواریها، آثاری بر جای میگذارند که در بلندمدت چشماندازی زیبا و شیرین را به ما مینُمایند. ایجاد الفت و اعتماد میان اقشار و طوایف مختلف کشور، دستاوردی است که بسیاری از کشورها به چشم آرزویی دستنیافتنی به آن مینگرند، ولی ما این موهبت گرانقدر را از دل سختیها به چنگ آوردهایم. این، سیل نیست که به ما الفت میدهد، بلکه سیل، ابتلائی است که جوهرهی ایمانی ما را به غلیان میآورد و بستر رشد اجتماعی ما و جلب رحمت الهی میشود. نتیجهی بلندمدت این جهاد، فراهمآمدن یک بسیج عمومی باتجربه، آماده و برخوردار از انگیزه و اخلاق الهی است که کشور میتواند همواره بهعنوان پشتوانهای استوار برای پیشرفت در تمامی عرصههای پیش رو به آن تکیه کند. و این «نیروی انسانی» مجاهد و همبسته مهمترین پایهی رشد و تعالی مادی و معنوی یک کشور است.
سال 98 سرشار از عزت ملی و نمایش قدرت ایران اسلامی بود؛ در خرداد 98 بود که نخستوزیر ژاپن برای ابلاغ پیام رئیسجمهور آمریکا به تهران آمد و امام خامنهای- علیرغم تبلیغات پرحجم رسانههای جهان- حتی حاضر به دریافت آن نامه نشدند و رئیسجمهور ابرقدرت جهان را تحقیر کرده و او را لایق مبادلهی پیام ندانستند. و شینزو آبه با شرمساری، آن نامه را زیر نشیمنگاهش گذاشت و با خود بازگرداند. هنوز اخبار بیاعتناییِ رهبر انقلاب اسلامی در رسانههای جهان بازتاب داشت که ناگهان بمب خبری دیگری از ایران، رسانههای جهان را به خود مشغول کرد؛ در 30 خرداد 98، «گلوبال هاوک» از پیشرفتهترین پهپادهای آمریکایی پس از ورود به حرم هوایی ایران در خلیج فارس، توسط سامانهی سوم خرداد سپاه پاسداران سرنگون شد. رئیسجمهور مغرور آمریکا به این فضاحت اعتراف کرد و از جمهوری اسلامی تشکر کرد که هواپیمای سرنشیندار آمریکایی را نزده است. در میانهی تیرماه 98، خبر توقیف نفتکش ایرانی توسط نیروهای انگلستان در تنگهی جبلالطارق در تیتر رسانههای جهان قرار گرفت. انگلستان بدون هیچ مستند حقوقی به این دزدی دریایی دست زده بود، در نتیجه در 28 تیرماه، جمهوری اسلامی نیز نفتکشی انگلیسی را در خلیج فارس توقیف کرد. وقتی نفتکش ایرانی آزاد شد و حرکت به سوی مدیترانه را ادامه داد، بار دیگر جهان فهمید که دنیای مستکبران، دنیای زور است و مستضعفان راهی جز قوی شدن و اقتدار ندارند. سال 98، سال تحولات بزرگ در میدان یمن بود؛ در مرداد ماه بود که نمایندهی دولت مردمی یمن به تهران سفر کرد و با امام خامنهای اعلام بیعت نمود. تنها یک ماه پس از این سفر، پهپادهای یمنی دو پالایشگاه مهم شرکت نفتی آرامکو را در شمال عربستان بمباران کردند. صادرات عربستان به نصف کاهش یافت و قیمت نفت افزایش. و سهام آرامکو در آستانهی فروش، شدیداً سقوط کرد و همچنان که رهبر انقلاب در آغازین روزهای حملهی عربستان به یمن در فروردین 94 فرموده بودند، دماغ حکام سعودی به خاک مالیده شد. سال 98 در حالی آغاز شد که تنها چند هفته قبل، رئیسجمهور سوریه به تهران آمد و با رهبر انقلاب دیداری گرم و صمیمی داشت؛ دیداری با حضور فرمانده سپاه قدس. دیداری که پس از سالها جنگ در سوریه و تحریم دیپلماتیک این کشور از سوی کشورهای عربی روی میداد و پیروزی محور مقاومت در این نبرد نظامی-سیاسی بر محور غربی-عبری-عربی را به رخ میکشید. اینبار در مهر 98، مرز زمینی بوکمال-القائم میان عراق و سوریه پس از شش سال که در اشغال تکفیریها بود، بازگشایی شد. این یعنی جمهوری اسلامی برای حضور در مرزهای فلسطین اشغالی مانعی پیش روی خود ندارد و این خبری بس هولناک برای غاصبان صهیونیستی بود. در مهرماه اما حادثهای دیگر نیز رخ داد؛ روحالله زم مؤسس و مدیر کانال تلگرامی آمدنیوز (صدای مردم) بهعنوان یکی از مهمترین قطعات از مجموعهی اقماری رسانههای معاند جمهوری اسلامی طی عملیاتی پیچیده توسط نیروهای اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در عراق در نزدیکی مرز ایران دستگیر شد. این عملیات، بیش از پیش قدرت اطلاعاتی-امنیتی جمهوری اسلامی را نشان داد. اما این تنها گوشهای از جبههی نبرد چندجانبهی دشمنان با جمهوری اسلامی و جبههی مقاومت بود. در سوی دیگر، ناوگروه ضربت آمریکایی به رهبری ناو هستهای آبراهام لینکن که از اردیبهشت ماه در آبهای دریای عمان مشغول گشتزنی بود، در 28 آبان 98 با عبور از تنگهی هرمز وارد خلیج فارس شد تا رسانههای جهان خبر از تشدید تنش میان واشنگتن و تهران دهند و ایران را از تهدید نظامی آمریکا بترسانند. اما وقتی اثری از ترس در سیاستهای کلی جمهوری اسلامی مشاهده نشد، این ناوگروه، بدون آنکه دستآوردی داشته باشد، آذرماه از خلیج فارس خارج شد. در مقابل، نیروی دریایی ایران، روسیه و چین در دیماه به یک رزمایش مشترک در اقیانوس هند دست زدند تا از تغییر هندسهی قدرت در جهان خبر دهند. چند روز بعد، آمریکا در حملهای مستقیم، فرمانده نیروی قدس و معاون حشد الشعبی عراق را در فرودگاه بغداد به شهادت رساند. مجلس شورای اسلامی نیز در طرحی سهفوریتی، نیروهای آمریکایی را تروریست دانست و اینگونه جمهوری اسلامی که پیش از این، خبر از انتقام سخت داده بود، این انتقام را خروج این نیروهای تروریست از تمامی منطقهی غرب آسیا دانست و در اولین اقدام، تنها 5 روز پس از شهادت سردار دلها، بزرگترین پایگاه نظامی آمریکا در عراق را با موشکهای بالستیک مورد حمله قرار داد. این اولینبار پس از جنگ جهانی دوم بود که یک پایگاه آمریکایی، مستقیماً و رسماً مورد حملهی نظامی کشوری دیگر قرار میگرفت. این حادثه بهنحوی بیسابقه هیمنهی آمریکا را فروریخت و قدرت، جسارت و جدیت جمهوری اسلامی را به رخ جهانیان کشید.
اما سال 98، دستاورد بزرگ دیگری هم داشت: 98، سال رسوایی تفکر و منش لیبرال در میان مردم ایران بود. سیلْ روی دیگری هم داشت؛ نشان داد که برای یک مدیر اشرافی و غربگرا، مردم هیچ اهمیتی ندارند. مدیر لیبرال نهتنها در موقع بحران در میانهی میدان نبود، بلکه بیدرد در جزیرهای دور یا بر بلندای یک برج، بدون آنکه فریاد مردم به گوشش برسد، مشغول خوشگذرانی بود. 98 پرده از اندرون این کارگزاران لیبرال برانداخت و شقاوت آنان را در قتل میترا استاد به مردم ایران نمایاند، آنجا که برای توجیه یک قتل حتی حاضر به قذف اتهام خیانت به مقتول شدند و به زمین و زمان چنگ زدند تا خود را تبرئه کنند؛ و در نهایت با هجمهای بیرحمانه، ولیّ دم را به بخشش واداشتند تا لیبرالیسم را عریان بر دار نبینند. اما این تنها گوشهای کوچک از آن واقعیت هولناک بود؛ در آبانماه، مردم ایران پردهای دیگر از این مدیریت بیرحم را چشیدند؛ در صبح جمعهای که بوی بنزین میداد، بنزینی که بر جان مردم ریخت و فتنهای را که ماهها دشمنان در رصد جرقهاش بودند، برافروخت. فتنهای که صدها کشته و هزاران میلیارد خسارت در پی داشت. آتشی که به جان ایران افتاد، ولی شیخ لیبرال به آن خندید. مردم ایران دیدند که مدیریت لیبرال حتی آن هنگام که مسافران هواپیمای اوکراینی از میان ما پر کشیدند، حاضر به پذیرش تقصیر خود در ممنوعیت پروازها نشد و این جانبرکفان سپاه بودند که شجاعانه آبروی خود را بر کف گرفتند و مسئولیت را عهدهدار شدند. در نهایت، لیبرالها که از رویگردانی و ناامیدی مردم از ایشان مطمئن بودند، تا توانستند در راه شکلگیری مجلسی انقلابی سنگ انداختند؛ انتخابات را انتصابات خواندند، قانون اساسی، شورای نگهبان و رهبر انقلاب را متهم کردند، نظام را تهدید کردند، از تحریم انتخابات سخن گفتند، ولی در نهایت نتوانستند از برگزاری انتخابات و پیروزی مطلق انقلابیون جلوگیری کنند. مدیریت لیبرال حتی جان مردم را نیز برای دستیابی به سراب مذاکره با کدخدا گروگان گرفت و وقتی ویروس منحوس کرونا در کشور بهسرعت شیوع مییافت، با تصمیم قرارگاه بهداشتی و درمانی امام رضا (علیهالسلام) برای خلوت کردن شهرها و جادهها، مخالفت کرد و تلاش کرد تا رفع تحریمهای دارویی را بهانهای تازه برای مذاکره با آمریکا قرار دهد. آری، چشم تقیزادهها به غرب وحشی است، حتی اگر به چشمْ رسوایی آنان را ببینند. حتی آن هنگام که انگلستان از مدل «ایمنی گلهای» بازگشت، شیخ لیبرال آن را الگویی برای بیعملی کرونایی خود دانست. او به سادگی سخن از ابتلای هفتاد درصد مردم گفت، در حالی که با الگوی آماریِ درگذشتگان کرونا در ایران، با طرح رئیسجمهوری حدود 3 تا 4 میلیون انسان جان خود را از دست میدادند. برای یک لیبرال، جان مردم ارزشی ندارد، همچنان که نظر مردم، درد مردم، و حتی رأی مردم اگر به سود لیبرالها نباشد.
اما 98 روی دیگری هم داشت، و آن نمایش کارآمدی مدیریت انقلابی بود. سال 98 در حالی آغاز شد که تنها چند هفته از آغاز دورهی جدید ریاست قوهی قضائیه میگذشت. شیخ لیبرال از این انتصاب واهمه داشت، آنجا که در پیام نوروزیاش بارها گفت که این سال، سال مچگیری نیست. ولی سید ابراهیم رئیسی نشان داد که تفکر و مدیریت انقلابی در پی انجام وظیفه و خدمت به مردم است، نه انتقامجویی و بازیهای قدرتطلبانه. او با پیگیریهای قضایی دهها هزار میلیارد تومان به بیتالمال بازگرداند و آن را در اختیار دولت گذاشت. او با سفرهای استانی، بازدیدهای سرزده از مراکز زیرمجموعهاش، برخورد سریع و بیملاحظه با مجرمان، بخشودگیهای بیسابقه، پیگیریهای شبانهروزی و جبران برخی کمکاریها، تصویری روشن از الگوی مدیریت انقلابی نشان داد. گوشههایی دیگر از این الگو را در سال 98 در حضور فعال، سریع و بیتوقع ارتش و سپاه در حوادثی چون سیل فروردین شاهد بودیم؛ آنجا که لباس مقدس خود را به گِل آلودند تا گُل لبخند را بر چهرهی مصیبتزدهی مردمان این دیار بنشانند. مدیریتی که اقتداری کمنظیر در حوزهی مسئولیت خود به ارمغان آورده و هنگامی که خطایی ناخواسته از او سر زد، بیتکلف آن را پذیرفت و خود را مطیع هرگونهی تصمیمی دربارهی خود دانست. مدیریتی که با وجود خدمترسانی در همهی عرصههای مورد نیاز اعم از سیل و زلزله و کرونا و سازندگی، ریاکار نیست و همواره خود را خادم مردم میداند. این همان الگویی است که رهبر انقلاب از آن به «مکتب سلیمانی» تعبیر کردند. و مردم ایران در تشییع پیکر مطهر او نشان دادند که به این مکتب از عمق جان عشق میورزند.
آن تشییع پرشکوه و آن راهپیمایی 22 بهمن و پیش از آن، راهپیمایی مردم علیه اغشاشگران فتنهی بنزینی، این واقعیت را به رخ جهان کشید که مردم ایران علیرغم گلایههای بهحق از مدیریت لیبرال، عمیقاً عاشق اندیشهی ناب و عملکرد زلال انقلاب اسلامی اند.
راستی فراموش نکنیم که سال 98، علیرغم فتنههای آمریکایی در عراق، شاهد بزرگترین اجتماع تاریخ جهان حول محور سیدالشهداء علیهالسلام در اربعین بود، باشکوهتر از سالهای قبل.
اما بزرگترین حادثهی سال 98، پدیدهای میکروسکوپی بود؛ کووید 19. کرونا میتوانست یک بیماری واگیردار باشد، مانند دیگر بیماریهای مسری. ولی این موجود کوچک، پرده از پوسیدگی استخوان غول مهیب مدرنیته برانداخت؛ همچو پشهای که نمرود را از پا درآورد. آمریکا سالهاست که سیر افولش را آغاز کرده و همچون کشتی تایتانیک در حال غرق شدن است؛ واقعیتی که جهان بهدرستی آن را درنیافته بود. ولی شیوع کرونا در اروپا و آمریکا نشان داد که آنان که داعیهی سیادت و ادارهی جهان را دارند، مانند خانهی عنکبوتْ ضعیف و آسیبپذیرند. این ویروس، ذات بیرحم و خودخواه و پولپرست و ضدانسانی سرمایهسالاری لیبرال را عیان کرد. نشان داد که برای حاکمان ایالات متحده، سودآوری ابرسرمایهداران یکدرصدی، مهمتر از جان دهها میلیون انسان ساکن این کشور است. نشان داد که ابرقدرت پوشالی جهان تا چهاندازه در ارائهی ابتداییترین خدمات عمومی ضعیف و ناکارآمد است. در این ایام، بارها به یاد داستان «لباس جدید پادشاه» و کتاب ارزشمند «فرهنگی برهنگی، برهنگی فرهنگی» افتادم؛ آری، این ویروس نشان داد که دجّالِ مدرنیته، لباسی جز تبلیغات هالیوودی بر تن ندارد و پادشاهی عریان است. و این، بیشک، بزرگترین واقعهی دهههای اخیر است.
کرونا پل عبور مردم جهان به عالمی نو و عصری جدید است. عصری که در آن، انسانِ متکبر خودمحور متفرعن، به سوی خدا باز میگردد و به عجز خود اعتراف میکند. عصری که در آن، هیمنهی غرب فرومیشکند و قدرتی جدید که نه شرقی و نه غربی است، سر برمیآورد. فجر صادقِ این عصر جدید، با انقلاب کبیر اسلامی از ایران پدیدار شد، ولی این، طلوع خورشید است که جهانیان را به خود خیره کرده است؛ صبحی که قریب است.